همسفر با دنیای جورواجور من

نه تاج بر سر شاهان باقی مانده و نه ثروت به درد قارون خوردهنه مسند و تخت پادشاهی و نه وزرات و جاه و جلال مانده برای آدمیتو خود بگو از بهر خدا چه داریروزگار بر روی یک چرخ نمی چرخد زیر و رو می شود این روزگار و اتفاقات از پس آنروزی بزرگ زاده ای هستی و روزی همه چیز را از دست داده ایروزی بر مسند تاج و تختی و روزی ادمی ساده و معمولیغره نشو از بخت نیک کنونت که تو چه دانی فردا چه با خود اوردیا از تلخی روزهای کنونت نومید مشو.فردا بازی های فراوانی با خود به همراه داردخوش است انچه خدا برای ادم بخواهد، انچه او بخواهد خیر تمام است و عاقبت امر نیز بخیرکافیست خدا با ادم یار شود و امورات را بدست گیرد، چه نیاز به دیگرییار من شو خدا تا یاری غیر را برای خود گدایی نکنمدوست من باش تا نامحرمان را به دوستی برنگیرمعاشقم شو تا لاف عشق دیگری مرا از خود و تو دور نسازد و بی حواسم نکندسنگین است تاوان کسب تجربه ولی آزموده می شوند از پس آن، دیگرانHarien + نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۲ساعت 22:47&nbsp توسط harien  |  همسفر با دنیای جورواجور من...